درگیری فکری

ساخت وبلاگ

دلم گرفته از همه متنفرم از تموم آدما.احساس بی پناهی دارم.روزی یه حرفی روزی یه حدیثی.خسته ام خدایا منو ببر پیش خودت از آدمات خسته شدم دلم این دنیاتو نمیخواد.چه راحت میشود از یادها رفت.خدااااااایا من فقط فقط فقط آراااااااامش میخوام.آرامش رو به زندگیم برگردن همه چی عین گذشته آروم بشه.خداااااایا خواهش میکنم خداااااااایا کمکم کن.من فقط امیدم به توئه آسایش میخوام یا منو ببر پیش خودت یا آرامش قبل رو بهم برگردون.دارم نابود میشم خدااااااااا.خسته ام از همه...

درگیری فکری...
ما را در سایت درگیری فکری دنبال می کنید

برچسب : خسسسسته, نویسنده : eshgham66world بازدید : 85 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:46

سلام

روز انتخابات که جمعه بود کلا باهم بودیم خیلی خوش گذشت شبش خونه ز خوابیدم صبح روز شنبه برگشتیم و من به آرزوم رسیدم.آرزوم:رای نیاره

درگیری فکری...
ما را در سایت درگیری فکری دنبال می کنید

برچسب : آرزو, نویسنده : eshgham66world بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:46

سلام عشقم

نمیدونم چه بلایی سر وبلاگت اوردی ولی فک کنم دیگه چیزی نمینویسی شایدم کلا از هیجان افتادی و حوصله نداری ولی من هنوز دارم مینویسم کاشکی بیای بخونی.علی هنو بیمارستانه.ز رفته پیشش.عشقم دیروز اومد و زودم رفت چون کار داشت...دلم تنگته خیلی.کاش بیای و همیشه بمونی...

درگیری فکری...
ما را در سایت درگیری فکری دنبال می کنید

برچسب : بمون, نویسنده : eshgham66world بازدید : 70 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:46

سلام مدتیه به وب سرنزدم بذارین به حساب گرفتاری و مشغله زیاد دوست داشتم به روز باشم و اتفاقات زندگیم رو روزانه بنویسم ولی متاسفانه نشد...شب ۲۳ ماه مبارک رمضان با عشقم رفتیم کنگان واسه احیا.شب عالی بود دعا و قرآن به سر .حالت معنوی فوق العاده ای گرفتیم.غروبش سپر پارادو رو زدم از ترس داشتم سکته میکردم عشقم گف فدای سرت...۱۹تیر خالم به رحمت خدا رفت روزای وحشتناکیه...بهشت فروس جایگاهش...علی هنوز حالش وخیمه و شیراز بستریه...دعا کنیدواسش.از مشکلات خودمم بگم که هنوز اندر خم یک کوچه ام و هیچ تکونی نخوردم اینم از سرنوشتی که روزگار واسم رقم زد...روزگار احسنت و دست مریزاد.خداااااایا مهدی همیشه سالم باشه...ا درگیری فکری...
ما را در سایت درگیری فکری دنبال می کنید

برچسب : دیرآمدم, نویسنده : eshgham66world بازدید : 71 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:46

راه میروم و بغض میکنم راه میروم فکر میکنم راه میروم اشک میریزم خدایا کی این کابوس تموم میشه کی؟یعنی ایی روزای بد تموم میشه؟دیگه کم اوردم.

خداااااااایا کمک کمک کمک

درگیری فکری...
ما را در سایت درگیری فکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgham66world بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:46

از شنبه رف گف تهران میرم موچیم.منو با تنهاییم تنها گذاشت.تو بدترین شرایط بودم.بعدم سر یه موضوعی دعوا راه انداختم و زدم به سیم آخر که بره دنبال زندگیش و تکلیف منم روشن بشه...واسه خودش خوشه چرا من خودمو زجر بدم

سرش اساسی گرمه

درگیری فکری...
ما را در سایت درگیری فکری دنبال می کنید

برچسب : دادمش, نویسنده : eshgham66world بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:46

سلام

تو بدترین شرایط گذاشت رفت در صورتی که بهش نیاز داشتم رفت مشهد گفت تهران دوره ام ...هه.ن مچشو گرفت تو مشهد ولی باز زیرش زد گفت ساعت ۳ از تهران اومدم...خلاصه اشتباه پشت اشتباه...دیوانه کننده اس دل سپردن به کسی که تموم زندگیش سرتاپاش دروغه محضه...خدایا کمکم کن کمکم کن

درگیری فکری...
ما را در سایت درگیری فکری دنبال می کنید

برچسب : اشتباه,دوباره, نویسنده : eshgham66world بازدید : 70 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:46

سلام

دلم خونه.بی اعصابم روزای بدی دارم ؛نیست و من تنها با مشکل بزرگی که دارم خدایا چرا ب دادم نمیرسی تا کی زجر تا کی؟آبروم رف دیگه چیزی هم مهمتر از آبرو داریم؟؟؟همه چی رو سپردم به خودت همه اماما رو خسته کردم همه جا رفتم زیارت و دعا که این سگ کفتار دست از سرم برداره ولی بدتر شد بدترتر شد خداجون فقط بگو تا کی باید بکشم تا تحملمو مطابق مشکلاتم کنم خسته ام خسسسسسسسته دلم مرگ میخواد فقط مرگ مرگ مرگ...

درگیری فکری...
ما را در سایت درگیری فکری دنبال می کنید

برچسب : خونه, نویسنده : eshgham66world بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:46

سلام اومدم بگم فقط دعام کنید مشکل بزرگی دارم گره کور خورده عاجزانه درخواست دعا دارم... ماه خیلی بدی بود...خیلی بد هنوزم بدی هاش هست... با مهتی دعوا شدیم و عین همیشه سریع آشتی کردیم...بهش گفتم پروفسوری بهت میاد دو سه روز بذار گفت اگه بگو یک دقیقه بذارم تا خنده ای گیرت بیاد...یه تیشرت آستین کوتاه پوشید اینقد تنگ بود واسش که گیر کرد منم نشستم و ریسه رفته بودم خنده وای دل درد گرفتم از خنده...دم در حموم پام لیز خورد چنان بهم خندید که عصبی شدم. تو این هفته رفتیم برازجون.یه پیرمردی داشت چمنها رو آب میداد پیاده شدیم بوی خاک نم خورده دیوونم کرده بود نشستم خاک رو مشت کردم بوش کردم پیرمرده گف چرا خاک رو درگیری فکری...
ما را در سایت درگیری فکری دنبال می کنید

برچسب : درگیری,فکری, نویسنده : eshgham66world بازدید : 59 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:46